گمشده در زمان

متن مرتبط با «تلویزیون 14 اینچ ال سی دی» در سایت گمشده در زمان نوشته شده است

511 . سکوت و دیگر هیچ

  • دوست داشتم به جای اینکه الان پشت میزم،سرکار نشسته بودم،چشمام رو تو یک خونه تو یک جنگل خلوت باز می کردم و می شستم رو صندلی چوبی خودم و به صدای موزیک آروم گوش می دادم و کتاب می خوندم!!همین، من بودم و سکوت.......منگنه به : ذهن امروز من + نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم فروردین ۱۴۰۳ ساعت صفر   توسط میلاد  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • 510 . چرا کسی کات نمیده!؟

  • زندگی سینما نیست،مثل تئاتر زنده است،کات نداره،اگه خرابش کردی،نباید بقیشو ببازی،فقط می تونی،بقیشو بهتر بازی کنی....خوب منم دارم سعی می کنم بهتر بازی کنم،همین...منگنه به : هرز نوشت + نوشته شده در  دوشنبه بیست و پنجم دی ۱۴۰۲ ساعت صفر   توسط میلاد  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • 500 . انتهای بن بست،دیواره

  • همیشه فکر می کردم پست شماره پانصد من باید یه چیز خاص باشه و یه موضوع جالب!واسه همین هم این مدت سعی می کردم پست نذارم تا یه چیز جالب برای نوشتن پیدا کنم!تا این که دیشب وقتی تو خونه تنها شدم واسه چند دقیقیه ای که مهراد و مامانش رفتن طبقه پایین پیش مامان سپیده و داشتم به بالای کابینت نگاه می کردم یهو چشمم افتاد به چندتا بطری و شیشه (که از محتویاتش اجازه بدید چیزی نگم) که چندسالی هست دست نخورده باقی موندن.به یکی از شیشه ها خیره شدم و فکر کردم این رو به یاد پدرم نگه داشتم و نه خوردمش و نه به کسی دادم بخوره،درسته که هر چی ازش بگذره با ارزش تر هم میشه اما خوب که چی و تو همین فکرا بودم که یادم اومد اونی که این رو هم درست کرده الان چندسالی هست فوت شده!یهو کلم برق زد و گفتم اون که با ارزش بود و بابام بود رفت و اونی که این رو درست کرده و خودش اینارو خیلی دوست داشت هم رفته و خلاصه یه جورایی همه هر چی داشتن رو گذاشتن رفتن من اونوقت چسبیدم به چی!؟یه بطری بی ارزش با محتویات بی ارزش تر!برش داشتم خالیش کردم تو سینک ظرفشویی و انداختمش تو بطری های بازیافتی!چندتا دیگه از بطری هام رو هم همین کار رو کردم باهاشون.اونایی که یه ذره یه ذره تهشون مونده بود و نگه داشته بودم و با خودم گفته بودم یه روز به درد می خوره و واقعیت این بود اونا به درد تنها خوردن هم نمی خورد از بس کم بودن و من فقط برای رفع اون چیزی که تو ذهنم بود اونا رو نگه داشته بودم و اون چیز تو ذهن من بود جز یه دیوار انتهای یه بن بست چیز دیگه ای نبود!ما خیلی وقت ها تو زندگیمون با دست های خودمون،می ریم تو بن بست هایی که انتهاش جز دیوار چیز دیگه ای نیست و به جای دور زدن و برگشتن می مونیم تو اون بن بست ها و بیرون نمیایم.نمی دونم چرا و تو ذهنمون, ...ادامه مطلب

  • 501 . چند چندین با خودتون؟

  • بزرگترین معضلی که خود من هم خیلی اوقات باهاش دست و پنجه نرم می کنم اما این روزها می بینم خیلی خیلی از آدم ها دارنش این که واقعا مشکل بزرگ آدم ها این شده که نمی دونن با خودشون چند چندن؟اصلا چی می خوان و چی می گن!؟شاید مهم ترین چیزی که آدم ها و به طبع اون جامعه رو به آرامش می کشونه این که بدونیم با خودمون چند چندیم و اصلا کجا وایسادیم و از زندگی چی می خوایم!تو حرف زدن ها با آدم ها و تو خوندن مطالبشون تو وبلاگ و کانال ها می بینم که آدم ها واقعا نمی دونن الان دنبال چی هستن و چی رو نقد،نفی یا توضیح میدن!؟اولین درک یک آدم از خودش این که هر چند وقت یک بار بتونه با خودش تفکر کنه ببینه الان دنبال چی هست و چی می خواد!همین که از همه چی می نویسی و هر چیزی رو برسونیم به اون نتیجه ای که مثلا خودمون می خوایمش که نمیشه!بعضی وقت ها ما داریم اشتباه فکر می کنیم و وقتی بتونیم بفهمیم خواسته ما از زندگی چیه و دنبال اصلا چی هستیم از گفتن این حرف و مطلب خیلی از مشکلات روانی ما حل میشه.منگنه به : ذهن امروز من + نوشته شده در  شنبه دهم تیر ۱۴۰۲ ساعت صفر   توسط میلاد  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • 481 . حرف بزنید تا دیر نشده!!

  • گفتن یه سری حرف ها آدم رو سبک می کنه.پس تو دلتون نگه ندارید و بریزید بیرون حرفاتون رو.والا.اونم در جواب چهارتا آدم جاسوئیجی و کوچولو.منگنه به : ذهن امروز من + نوشته شده در  چهارشنبه سی ام شهریور ۱۴۰۱ ساعت صفر   توسط میلاد  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • 478 . همه جا چاردیواری شده!!

  • بعضی روزها تیک تاک ساعت رو می شمری تا سریع تر فرار کنی از اون جایی که هستی!خونه و محل کار و پشت میز کار و خلاصه هر جایی هم میشه این حس بیاد سراغت.و من امروز در محل کارام دقیقا پرم از این حس!!!زودتر ساعت کارم تموم بشه و من بذارم برم بیرون از این چاردیواری که همه جا شده چاردیواری این روزها!حتی زیر سقف آسمون هم خودمون رو حبس می کنیم تو ماشین هامون و چاردیواری های متحرکمون:-(منگنه به : ذهن امروز من + نوشته شده در  یکشنبه دوم مرداد ۱۴۰۱ ساعت صفر   توسط میلاد  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • 477 . خیلی نزدیک خیلی دور

  • من آدمی نیستم که معاشرت با آدم ها رو براساس رتبه و منزلت شغلی اونا درجه بندی کنم.همیشه هم اتفاقا به بچه های خدمات احترام گذاشتم و دوستان خوبی بودم براشون.اما اکثر اوقات یه چیزهایی از طرف این آدم ها رخ میده که از اصل پشیمون میشم چرا با این آدم ها گرم گرفتم و فاصله خودم رو رعایت نکردم با این آدم ها.حرف ها و جملاتی که بعضی وقت ها در حضور دیگران و یا پیش خودم این آدم ها به کار می برن که نشونه دوستی نیست و اتفاقا نشونه بیشعوری و واقعا من رو اذیت می کنه که چرا با خودم اینطوری می کنم که یه آدم باهام اینطوری صحبت کنه!باور کنید من به آدم ها هیچ وقت نگاه بالا پایینی نداشتم و نخواهم داشت اما این که طرف به خودش اجازه میده در مورد بوی اتاق من یا نوع پوشش من هم نظر بده در حالی که من هیچ وقت تو دوستی هام با هر کسی هیچ وقت در مورد پوشش و ظاهر اون فرد نظر نمیدم واقعا من رو متعجب می کنه که چرا یه نفر باید این طوری رفتار کنه در حالی که من هیچ وقت نه در این مورد باهاش حرف زدم نه حریمی رو نشونش دادم که به خودش اجازه میده وارد این فضا بشه!تنها چیزی که اینطور موقع ها میاد تو ذهنم اینه که نباید به آدم ها بیشتر از اندازه خودشون ظریت داد و باید یه جا ترمز اونا رو کشید!موضوع این که اخلاقیاتم طوری که هیچ وقت نتونستم رفتاری کنم با آدم ها که بتونه اونا رو از خودم دور کنه در حالی که اینطوری می تونه برای خودم هم مفیدتر باشه.منگنه به : ذهن امروز من + نوشته شده در  شنبه بیست و پنجم تیر ۱۴۰۱ ساعت صفر   توسط میلاد  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • 474 . باید بیفتم تو سرازیری،بسه دیگه سربالایی!!

  • دنبال هدف های زندگی نری اونا هم منتظر تو نیستن و به راهشون ادامه میدن.اتفاقا می بینی و رفتن شدن هدف یکی دیگه!چرا دنبال هدف هامون نمی ریم و نمی جنگیم آخه ما!!از این که می بینم هر آدم کوچیک و ریزی به خودش اجازه میده اهداف آدم ها رو مسخره کنه و بهشون بگه چی کار کنن تا به هدفشون برسن در حالی که خودش تا حالا یه خط هم هدف نداشته و برنامه ریزی نکرده واقعا بهم می ریزم اما خوب من آدمی هستم که هیچ وقت واسه علاقه مندی هام با وجودی که به دست هم آوردمشون تلاش نکردم بعدش!یادمه تو دوران دانشجویی یه روزی دوستم بهم گفت میلاد تو که معدن و مهندسی معدن رو دوس داشتی و انتخاب خودت بوده که بیای معدن بخونی پس چرا نمی خونی و تلاش نمی کنی درست تموم بشه!!راست می گفت.هنوزم تو خیلی چیزها با وجودی که علاقه مندی خودم بوده و در جریانش هستم اما از امکاناتش استفاده نمی کنم در حالی که هر کسی آرزو داشت اینجایی که من وایسادم فقط برای چند وقت بیاد وایسه.نمی گم من آدم شاخی هستم اما تو بعضی زمینه ها واسه خودم ادعا دارم و پای ادعای خودم هم می ایستم اما واسه بهبود اونا و موفقیت تو اونا تلاش نمی کنم و این داره بدجوری من رو اذیت می کنه شاید واقعا نیاز دارم به این جملات انگیزشی و لغات زرد انگیزشی واسه به خودم اومدم مثل همون حرفی که دوستم زمان دانشجویی زد و مثل سیلی خورد تو گوشم و من رو به خودم اورد.منگنه به : ذهن امروز من + نوشته شده در  چهارشنبه هجدهم خرداد ۱۴۰۱ ساعت صفر   توسط میلاد  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • 470 . سال جدید

  • اصلا ایام عید واسه ما که نه جایی میریم نه مسافرتی میریم بهترین دوران واسه بطالت و وقت گذرونی اونم به بدترین شکل باطل بودن.می دونم حتما دارید می گید باطل بودن اونم از اول سال چه شود.اما واقعا بعضی اوقات انسان لازم داره که باطل باشه.والا.کل سال رو می دوئیم که برسیم که اونم نمی دونیم به چی؟!واقعا خیلی از ماها نمی دونیم با خودمون چندندیما!حالا این روزها پا میده و می تونی نه به چیزی فکر کنی و نه کاری بکنی و فقط باطل باشی و بطالت کنی.چی بهتر از این.اصلا اینطوری ذهن هم آماده تر و قوی تر میشه واسه یک سال پیش رو.پس تا می تونید روزهای باقی مونده تعطیلات رو اگر سفر نرفتید و خونه نشین هستید خوش بگذرونید و باطل بازی دربیارید و به بطالت بگذرونید.اینطوری خیلی هم خوش می گذره.حتما که آدم تو کل عمرش نباید کار مفید بکنه.منگنه به : یه مورد خوب + نوشته شده در  جمعه پنجم فروردین ۱۴۰۱ ساعت صفر   توسط میلاد  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • 464 . سریال باشیم یا فیلم؟!

  • دیدی کسی بشینه یه فیلم هشت ساعته ببینه!؟اصلا هشت ساعت فیلم کمتر کسی رو می تونه راضی کنه به دیدنش و تازه اگر هم ببینن کلی نقدر دارن و در مورد طولانی شدن بخش های اون و کش دادن الکی فیلمنامه صحبت میشه.و خلاصه خیلی بعیده فیلم هشت ساعته رو دیدن و اصلا کسی بخواد همچین فیلمی بسازه.اما سریال هشت قسمتی رو اکثر آدم ها می بینن، چه خوب و چه بد اون رو می بینن و دنبال می کنن.چون اون ها رو تشنه می ذاره   و حس تعلیق ایجاد می کنه واسه قسمت بعدی!تازه اگر ببینن کار سریال گرفته تا قسمت هزار هم ادامه میدن سریال رو و سال های مداوم سریال ساخته میشه!چرا اینارو گفت حالا،واسه این که بگم محبت کردن و خوبی هم عینه همین فیلم و سریال می مونه.اگه به کسی مداوم خوبی و محبت کنی بعد از مدتی در مورد نوع محبتت و مدلش هم ازت سوال می کنن و اما اگر مثل سریال و با حس تعلیق و بازه های زمانی مشخص به کسی محبت کنی و کمکش کنی همیشه دنبالت میاد و پیگیرت می مونه.محبت و علاقتون و کمکتون رو یهو و مثل یه فیلم طولانی به کسی ندید و همیشه مثل سریال های طولانی و مداوم به همه محبت و عشق بدید.اینطوری هم حال خودتون بهتر و هم حال اطرافیانتون.منگنه به : دست نوشته های من + نوشته شده در  شنبه بیست و هفتم آذر ۱۴۰۰ ساعت صفر   توسط میلاد  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • 407 . سال خوبی میشه امسال !؟

  • سال نو شد . اما دله خیلی از ماها نو نشد و همونطوری کهنه موند !! نمی خوام اولین پست سال رو با  ناله شروع کنم اما خوب حقیقت امر اینه و نمیشه ازش فرار کرد !؟ خیلی از ماها نه تنها دلمون نو نشد که هیچ ، ام, ...ادامه مطلب

  • 408 . حال

  • امسال می خوام حالم خوب باشه و حال خوب بدم اصلا !!!این موزیک رو دوس دارم . شاید باورتون نشه . اما دوس دارم . شما هم گوش کنید .    + ضمیمه صوتی ( آهنگ طبق معمول ، آرمین 2afm ), ...ادامه مطلب

  • 371 . رادیو

  • هیچی فقط خواستم بگم ساعت 04:20 بامداد روز پنجشنبه 3مرداد و من سر شیفت رادیو بیدار نشستم و خواستم یه پست بذارم . همین , ...ادامه مطلب

  • 374 . یادی برای سنگ

  • هر چی به آخر مرداد لعنتی نزدیک میشم ، حالم بدتر میشه ! داره میشه دو سال ! دو ساله که اوس کمال رفته . چی بگم . یادش نمی ره از یاده ما .برید اینجا و موزیک غمگین خوب گوش کنید به خصوص موسیقی دوم این آلبوم  که بی نظیره به نظرم : Duduk Of The North, ...ادامه مطلب

  • 375 . کجا گم شدیم ؟

  • چه جوری بود قولامون قول بود ، چی شد مایی که اندازه یه ذره دور شدن واسه ناهار خوردن تو خونه نمی تونستیم از هم جدا بشیم وسط فوتبال حالا این همه از هم بی خبر و دوریم .دوستی هامون کجا رفت !!!!!!!!, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها