گمشده در زمان

متن مرتبط با «عقب افتادن 5 روزه» در سایت گمشده در زمان نوشته شده است

512 . چرا همیشه من؟!

  • از امروز نمی خوام با همه چیز کنار بیام!برای شروع؛حداقل ترین چیز این که،ما لایق این هستیم که باهامون درست رفتار بشه....منگنه به : ذهن امروز من + نوشته شده در  یکشنبه شانزدهم اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت صفر   توسط میلاد  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • 511 . سکوت و دیگر هیچ

  • دوست داشتم به جای اینکه الان پشت میزم،سرکار نشسته بودم،چشمام رو تو یک خونه تو یک جنگل خلوت باز می کردم و می شستم رو صندلی چوبی خودم و به صدای موزیک آروم گوش می دادم و کتاب می خوندم!!همین، من بودم و سکوت.......منگنه به : ذهن امروز من + نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم فروردین ۱۴۰۳ ساعت صفر   توسط میلاد  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • 510 . چرا کسی کات نمیده!؟

  • زندگی سینما نیست،مثل تئاتر زنده است،کات نداره،اگه خرابش کردی،نباید بقیشو ببازی،فقط می تونی،بقیشو بهتر بازی کنی....خوب منم دارم سعی می کنم بهتر بازی کنم،همین...منگنه به : هرز نوشت + نوشته شده در  دوشنبه بیست و پنجم دی ۱۴۰۲ ساعت صفر   توسط میلاد  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • 509 . پریدن

  • دیروز یه نفر تو ساختمون اداری صداوسیما خودکشی کرده!اون ساختمون دقیقا جلوی چشمای من از محل کارم.البته این بنده خدا خودش رو از اون طرف ساختمون انداخته و من این طرف ساختمون رو می بینم.هرکس اینطور مواقع یک داستان نقل می کنه.اما مهم ترینش این که طرف اینقدر تحت فشار گذاشته شده برای گرفتن حق و حقوق خودش این اتفاق رو برای خودش رقم زده!نمی دونم چرا همه از بیرون فکر می کنن صداوسیما همه کارمنداش اوضاعشون خوب و نمی دونن که بچه هاش تحت چه فشاری هستن!خیلی وقت ها منم به پایین پریدن فکر کردم!چرا دروغ هربار که رو بلندی قرار می گیرم اولین چیز به پایین پریدن ازش فکر می کنم و این اصلا خوب نیست!منگنه به : هرز نوشت + نوشته شده در  سه شنبه هفتم آذر ۱۴۰۲ ساعت صفر   توسط میلاد  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • 508 . پام رو هواست!

  • از پنجره اتاقم به بیرون نگاه می کنم و با خودم می گم یه صبح دیگه شروع شد!به خودم امید میدم که امروز به کارهام برسم و روز خوبی رو برای خودم رقم بزنم.به این فکر می کنم جای هدف های وسیع بتونم روزم رو برنامه ریزی کنم و کارهای عقب افتاده رو پیش ببرم و مفید باشه روزم.به این فکر می کنم که چقدر توانایی دارم و از اونا استفاده نمی کنم.به این فکر می کنم که ایده هام رو اجرایی کنم و نذارم کنار ذهنم خاک بخوره.به این فکر می کنم که فلان کار رو اگر انجامش بدم بدون شک بازخورد خوبی داره و باعث میشه موفقیت بیاد سراغم.به این فکر می کنم که من اگر چیزی رو بخوام بهش می رسم و کافی فقط همت کنم.خلاصه فکر می کنم و فکر.بعد آخر همه فکرام نتیجه می گیرم،خوب که چی؟واسه چی؟نمی دونم حتما دچار این حال شدیم اما این که هر روز دچارش باشید و مثل یه مریضی بیفته به جونتون و خوره جونتون بشه خیلی کشنده است.مثل کسی که زخم و محل زخم رو می بینه اما نمی تونه پانسمانش کنه و قدرتش رو نداره و فقط می افته یه گوشه و رد خون رو می بینه.مثل زل زدن به تاریکی،مثل سقوط که انتها نداره همیشه در حال سقوطی و دیگه به مرحله ای می رسی که دوست داری بخوری یه جایی حتی اگر بهت قراره آسیب جدی برسه اما حداقل متوقف بشی و بتونی خودت رو جمع کنی با تمام دردهات.نمی دونم این چاه عمیق و بی انتها کی قراره تموم بشه اما هر چی هست که جاذبه اش بیشتر از قدرت منه و واقعا داره من رو له می کنه با تاوان و حس پوچی خودش.الان هر کی بخونه میگه این علام افسردگی و از این حرف ها،خوب این خیلی خوبه که همه مشکلات خودمون رو بندازیم گردن غول افسردگی و خودمون رو بیمار نشون بدیم اینطوری تسکین پیدا می کنیم اما حقیقتا این اسمش هر چیزی هست جز افسردگی این غرق شدن تو خود این قدم برن, ...ادامه مطلب

  • 507 . بن بست

  • ساعت خوب ساعت شنی است ، هر لحظه به تو یادآوردی می کند ، دانه ای که افتاد دیگر باز نمی گردد . این وبلاگ هم قصه اش شده مثل همین ساعت شنی !! می نویسیم اینجا . تا وقتی و زمانی که بهش رجوع کردم بشه خاک گرفته های ذهن من . راستی یا من با همه فرق دارم یا همه با من !! هر چیزی که اینجاست واسه ذهن منه که اون لحظه در موردش داشتم فک می کردم ، پس احترام بذاریم بهش .پروفایلم عینه واقعیت فعاله و صفحات من توی فضای مجازی هم اون پایین تو قسمت من و فضای مجازی هست اگه کارم دارین.کانال تلگرام گمشده در زمان :https://t.me/l0stintimes بخوانید, ...ادامه مطلب

  • 506 . اکنون

  • می دونی یه سری چیزها زمانش که بگذره دیگه حال نمیده و اون شور و هیجان اولیه رو نداره،حالا تو اصلا باشکوه تر انجامش بده،واقعا کیفیش واسه اون مقطع زمانی نه بعدش!کاش این رو لحظا کنیم و بفهمیم.....منگنه به : هرز نوشت + نوشته شده در  یکشنبه شانزدهم مهر ۱۴۰۲ ساعت صفر   توسط میلاد  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • 504 . دارم میرم پایین

  • از هر طرف که میرم می رسم به نقطه صفری که ایستاده بودم!من آدم شروع های مکرر و نرسیدن به خط پایان ها شدم!منی که هر کاری رو انجام میدادم به کمال و حد نهایی انجامش می دادم حالا این روزها حس و حالی دارم که از خودم و از اطرافم بدم میاد.به چیزی بیشتر از نبودن و خلاء نیاز دارم.هیچ چیزی نمی تونه من رو به کنش و واکنش مجبور کنه.یه جوری مثل شکر تو آب حل شدم که خودم هم نمی تونم ذراتم رو پیدا کنم و دوباره مولکول خودم رو تشکیل بدم.از مرثیه و غم نامه هام بدم میاد،از اتمسفری که توش گیرم بدم میاد.به هر چیزی واسه رهایی چنگ می ندازم اما بعد از مدتی همون میشه مکافات و آوار روی سرم.من آدم از دست دادم مداوم شدم.تنها چیزی که آرومم می کنه باد پنکه اتاق محل کارم شده که هر چند ثانیه یه باز میزنه بهم.و حتی اگر اونم مداوم بهم بزنه حالم رو بد می کنه!من دارم غرق میشم تو این مرداب..........منگنه به : ذهن امروز من + نوشته شده در  یکشنبه بیست و ششم شهریور ۱۴۰۲ ساعت صفر   توسط میلاد  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • 505 . شلیک

  • من وقتی کسی از حرف های خودم بر علیه خودم استفاده می کنه،حس آدمی رو دارم که تیر گذاشتم تو خشاب اسلحه و دادم دستش تا به سمتم شلیک کنه و این حالم رو بیشتر بهم می ریزه!!!منگنه به : هرز نوشت + نوشته شده در  دوشنبه بیست و هفتم شهریور ۱۴۰۲ ساعت صفر   توسط میلاد  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • 503 . کاشکی!

  • کاش میشد به بعضی از آدم های قدیم پیام داد و حالشون رو پرسید!یا اونا به ما پیام می دادن و حالمون رو می پرسیدن و کپ می زدیم!منگنه به : هرز نوشت + نوشته شده در  یکشنبه بیست و دوم مرداد ۱۴۰۲ ساعت صفر   توسط میلاد  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • 500 . انتهای بن بست،دیواره

  • همیشه فکر می کردم پست شماره پانصد من باید یه چیز خاص باشه و یه موضوع جالب!واسه همین هم این مدت سعی می کردم پست نذارم تا یه چیز جالب برای نوشتن پیدا کنم!تا این که دیشب وقتی تو خونه تنها شدم واسه چند دقیقیه ای که مهراد و مامانش رفتن طبقه پایین پیش مامان سپیده و داشتم به بالای کابینت نگاه می کردم یهو چشمم افتاد به چندتا بطری و شیشه (که از محتویاتش اجازه بدید چیزی نگم) که چندسالی هست دست نخورده باقی موندن.به یکی از شیشه ها خیره شدم و فکر کردم این رو به یاد پدرم نگه داشتم و نه خوردمش و نه به کسی دادم بخوره،درسته که هر چی ازش بگذره با ارزش تر هم میشه اما خوب که چی و تو همین فکرا بودم که یادم اومد اونی که این رو هم درست کرده الان چندسالی هست فوت شده!یهو کلم برق زد و گفتم اون که با ارزش بود و بابام بود رفت و اونی که این رو درست کرده و خودش اینارو خیلی دوست داشت هم رفته و خلاصه یه جورایی همه هر چی داشتن رو گذاشتن رفتن من اونوقت چسبیدم به چی!؟یه بطری بی ارزش با محتویات بی ارزش تر!برش داشتم خالیش کردم تو سینک ظرفشویی و انداختمش تو بطری های بازیافتی!چندتا دیگه از بطری هام رو هم همین کار رو کردم باهاشون.اونایی که یه ذره یه ذره تهشون مونده بود و نگه داشته بودم و با خودم گفته بودم یه روز به درد می خوره و واقعیت این بود اونا به درد تنها خوردن هم نمی خورد از بس کم بودن و من فقط برای رفع اون چیزی که تو ذهنم بود اونا رو نگه داشته بودم و اون چیز تو ذهن من بود جز یه دیوار انتهای یه بن بست چیز دیگه ای نبود!ما خیلی وقت ها تو زندگیمون با دست های خودمون،می ریم تو بن بست هایی که انتهاش جز دیوار چیز دیگه ای نیست و به جای دور زدن و برگشتن می مونیم تو اون بن بست ها و بیرون نمیایم.نمی دونم چرا و تو ذهنمون, ...ادامه مطلب

  • 501 . چند چندین با خودتون؟

  • بزرگترین معضلی که خود من هم خیلی اوقات باهاش دست و پنجه نرم می کنم اما این روزها می بینم خیلی خیلی از آدم ها دارنش این که واقعا مشکل بزرگ آدم ها این شده که نمی دونن با خودشون چند چندن؟اصلا چی می خوان و چی می گن!؟شاید مهم ترین چیزی که آدم ها و به طبع اون جامعه رو به آرامش می کشونه این که بدونیم با خودمون چند چندیم و اصلا کجا وایسادیم و از زندگی چی می خوایم!تو حرف زدن ها با آدم ها و تو خوندن مطالبشون تو وبلاگ و کانال ها می بینم که آدم ها واقعا نمی دونن الان دنبال چی هستن و چی رو نقد،نفی یا توضیح میدن!؟اولین درک یک آدم از خودش این که هر چند وقت یک بار بتونه با خودش تفکر کنه ببینه الان دنبال چی هست و چی می خواد!همین که از همه چی می نویسی و هر چیزی رو برسونیم به اون نتیجه ای که مثلا خودمون می خوایمش که نمیشه!بعضی وقت ها ما داریم اشتباه فکر می کنیم و وقتی بتونیم بفهمیم خواسته ما از زندگی چیه و دنبال اصلا چی هستیم از گفتن این حرف و مطلب خیلی از مشکلات روانی ما حل میشه.منگنه به : ذهن امروز من + نوشته شده در  شنبه دهم تیر ۱۴۰۲ ساعت صفر   توسط میلاد  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • 502 . حرص ممنوع!

  • من تا یه جایی باید برای بعضی مسائل حرص بخورم دیگه!بعضی اتفاقات و بعضی رفتارها به خصوص در محیط کاری باعث میشه که یاد بگیری تو نباید حرص بخوری بابت اون اتفاق.مثلا تو یه وظیفه ای در یک برنامه به عهده می گیری تا جایی که وظیفه توئه سعی می کنی انجماش بدی و بقیه موارد قرار نیست روی شونه های تو باشه.درست که خوب بودن کلی برنامه باعث میشه همه موفق بشن اما وقتی خراب میشه تو مقصری و فقط تو باید جوابگو باشی چرا باید حرص بخوری واسه خوب شدن یه اتفاق!تو تا جایی که وظیفه خودت هست انجامش میدی و بقیه موارد رو می سپری به اونایی که باید انجام بدن دیگه!نمی دونم شاید نتونستم منظورم رو برسونم اما خودم نیاز داشتم ذهنم رو خالی کنم اینجا تا یادمون بمونه به اندازه ای که آدم ها واسم تب می کنن واسشون تب کنم نه بیشتر!که وقتی مثل همیشه بهمون لگد زدن دلمون نسوزه که چه کارهایی کردیم واسشون!منگنه به : هرز نوشت + نوشته شده در  سه شنبه بیستم تیر ۱۴۰۲ ساعت صفر   توسط میلاد  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • 495 . موجود دوپا

  • چه جوری می تونید تا دیروز طرف رو فحش بدید و نفرینش کنید و بگید ازش نمی گذرید!امروز واسه رفتنش اشک بریزید و حسرت بخورید و ازش خاطرات قهرمانانه تعریف کنید و حتی تا اعضای خانوادتون اون رو بالا ببرید و از دست دادنش رو مثل فقدان از دست دادن پدر و مادر خودتون بدونید!؟ما چی هستیم!؟انسان خیلی موجود عجیب و ترسناکی به نظرممنگنه به : ذهن امروز من + نوشته شده در  شنبه بیست و ششم فروردین ۱۴۰۲ ساعت صفر   توسط میلاد  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • 485 . چرخ دنده

  • یه چیزی،یه جایی گیر کرده انگار!!انگاری لای چرخ دنده ها یه چیزی افتاده که خوب نمی چرخه.یا اگر هم خوب می چرخه یه صدایی میده مثل صدای جیرجیر تسمه کولر که خوب نمی چرخه و کلافت می کنت،اونطور صدایی.خلاصه نمی دونم که چیه هر چی هم روغن کاری می کنم و سرویس می کنم خودم رو بازم این صدا یا این خوب نچرخیدن هست!نمی دونم شاید نیاز به یه تعمیرکار بیرونی هست اما بابام همیشه می گفت آدم باید خودش دست به آچار باشه و بتونه یه آچارکشی ساده رو انجام بده.این که منم دارم سعی می کنم خودم دست به آچار باشم و اشکال رو پیدا کنم.شاید یه ذره طول بکشه اما وقتی پیداش کنم و بتونم ردیفش کنم از اون وقت به بعد دیگه هر وقت این طوری بشه سریع می تونم بفهمم اشکال از چیه و ردیفش کنم.منگنه به : یه مورد خوب + نوشته شده در  یکشنبه بیست و هفتم آذر ۱۴۰۱ ساعت صفر   توسط میلاد  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها