نمی دانم چرا این موضوع عجیب و غریب را برای تِزَم برداشتهام؟! موضوعی که قرنهاست کسی به آن نگاه نکرده... و خب، این برای منی که دوست دارم در همهچیز اولین نفر باشم، فرصت خوبیست! در واقع موضوعی را برداشتهام که در دنیای امروز ما، مسئله ای بسیار قدیمی و بیارزش به حساب میآید؛ ولی خب، همیشه از شنا کردن خلاف جهت آب، لذت بیشتری بردهام تا همراه آن شدن. البته رشتهی من نه افسانهشناسیست و نه افسانهپردازی! من پزشک هستم؛ یکجور «خواب -روانپزشک»، که کارم پژوهش دربارهی آن بخش از سلولهای پشت مغز است که مسؤول به یاد آوردن در حافظهی انسانهاست. همانجایی از مغز که مثل یک چاه شیشهای عمیق و بیانتهاست و همهچیز از گذشته تا امروز توی آن سرازیر و تلنبار میشود. بعد هم یک اشاره یا جرقّه باعث میشود که چیزی وسط آن همه اعماقِ از یاد رفته، روشن و برجسته شود و کسی مثلاً بگوید «آها! یادم آمد...» یا بگوید «واااای! این مرا یاد آن انداخت».
البته بین کار یادآوری مغز و آن افسانهی قدیمی، ارتباط کمی وجود دارد، ولی همان باریکه هم از وقتی که در ذهن من افتاده مرا ول نمیکند!
بنابراین گرچه پرداختن به موضوعاتی نظیر این افسانه و خرافههای قدیمی دیگر، خلاف قانون سیّارهی ما و سیّارات دیگر است، به هر بیچارگی که بود چند مکتوب خیلی خیلی قدیمیِ ممنوعه را پیدا کردم تا کارم را شروع کنم. بعد هم با یک دستگاه مترجم باستانی، مربوط به عصر «پیش انسانگراها» از دوران منظومهی شمسی اول، آنها را به ترجمهی دست و پا شکستهای که بشود فهمید نزدیک کردم. این کتابها همگی به همان موجود افسانهای، که این روزها خیلی ذهنم را به خودش مشغول کرده و در واقع سرِّ همهی خیالبافیهای معنوی و قدیمی به حساب میآید، مربوطند. دیوانگی محض بود که در این وضع و زمانه بخواهم حتی به آنها نزدیک بشوم؛ ولی به هرحال به یک دوست در سیارهی «سی. آر. 207» که با فرقهی «دیوانگان» ارتباطی داشت و میتوانست آن کتابها را پیدا کند، رو انداختم. در واقع او بود که توانست چند نسخه از مهمترینهایشان را برایم پیدا و مخابره کند.............
پی نوشت : یکی از کتاب هایی که خیلی از جواب های ذهنی آدم رو می ده . به خصوص اونایی که به فلسفه بود و نبود دارن شک می کنن و دنبال این هستن که چرا اصلا اوضاع اینطوری داره پیش می ره . کتاب سبک و کم حجم و خوبیه . حتما بخونید .
برچسب : نویسنده : milad1986a بازدید : 192