471 . من مرد تنهای شب بودم!

ساخت وبلاگ

چقدر دوس دارم شب ها دیرتر به رختخواب برم و بیشتر مطالعه کنم و کار کنم!چقدر دوس دارم این کرختی و خواب آلودگی که از ساعت 11 شب میاد سراغم و نهایت تا یک شب سرپا هستم و بعد می پرم تو تابوت شبانه خودم رو تختواب،رو عقب تر بندازم و بتونم مطالعه کنم و کارهام رو پیش ببرم و ساعت 6 صبح هم هر روز رفرش و سرحال پاشم!چقدر دلم می خواد اما واقعا نمی تونم.هی می خوام ایجادش کنم و روش تمرین کنم منتها فرداش که از خواب پامیشم به خودم لعنت می فرستم که این چه کاری بود کردم و از زور خواب می میرم!یه دوستی داشتم زمان دانشجویی شب ها تا می تونست نمی خوابید و من هم باهاش پایه بودم و صبح ها هر ساعت که دلش می خواست سرحال پا میشد و همیشه ساعت دستش باتری نداشت!وقتی ازش می پرسیدی می گفت کیفیت زندگی خیلی مهم تر که اینطوری دربند کمیت و اندازه گیری بکنیمش و از لحظات شب باید نهایت لذت برد کاش الانم یکی بود که اینو مدام زیر گوشم می خوند و یه جورایی متر محرک من میشد.


منگنه به : یه مورد خوب
+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و نهم فروردین ۱۴۰۱ ساعت صفر   توسط میلاد  | 

گمشده در زمان...
ما را در سایت گمشده در زمان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : milad1986a بازدید : 126 تاريخ : شنبه 31 ارديبهشت 1401 ساعت: 17:50