27 . یوسف آباد لعنتی

ساخت وبلاگ

روزای اول سال که تازه از صدا و سیما بیرون اومده بودم و محل کارم تتغییر کرده بود و اومده بودم شرکت جدید توی یوسف آباد خیلی خوب بود . یادمه از راه رفتن و قدم زدن عصرها توی خیابون هاش لذت می بردم . حالا نمی دونم به خاطر چی بود ، به خاطر اینکه از سازمان و جنگ اعصاب هاش نجات پیدا کرده بودم یا نه واقعا خوشحال بودم . هر چی بود از درخت ها و کوچه ها و بافت قدیمی یوسف آباد لذت می بردم و هر روز پیاده از میدون اسدآبادی تا سر مطهری پیاده می رفتم و سوار اتوبوس میشدم و دو ساعت تو راه بودم تا برسه تهرانپارس اما خسته نمیشدم . اما امروز وقتی داشتم می رفتم بانک حس کردم چقدر بدم میاد از این خیابانون های کهنه پر چاله چوله ، چقدر خسته شدم از این بافت فرسوده و خیابون ها و کوچه هاش که یکی در میون یک طرفه است و ورود ممنوع . خسته شدم از این شلوغیش که تو کوچه فرعیش هم جای پارک گیر نمیاد چه برسه یه خیابون اصلیش . از این طرح زوج و فرد لعنتی که روزای اول می گفتم بخاطر همین اینجا اکسیژن هنوز جریان داره اما حالا باعث عذابم شده به خصوص وقتی چشمم به جریمه یک میلیون و صد هزارتومنی ماشینم افتاد . متنفرم از این یوسف آباد لعنتی . چه مرگم شده ؟ من از کار خسته شدم یا روحی خستم یا انگیزم رو تو کار از دست دادم ! واقعا چه مرگم شده . واسه همینه تو سرم کوره روشن کردن ......

گمشده در زمان...
ما را در سایت گمشده در زمان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : milad1986a بازدید : 167 تاريخ : سه شنبه 6 مهر 1395 ساعت: 17:18