می دونی سخت ترین کار دنیا چیه ؟!
کاری که ازش لذت نبری ..........
و این دقیقا کاریه که الان من دارم انجام میدم . میزم چسبیده به میز همکاریه که می دونی و باور داری از هیچ کوششی برای زیر سوال بردن تو واسه خوب نشون دادن خودش و فروختن تو به هر قیمیتی دریغ نمی کنه ! زنی که نه اندازه دو برابر تو اما حداقل 15 تا 20 سال از تو بزرگتره اما به باور تو خیلی کوچیکه و دنیاش کوچیک واسه همینه همیشه پشت همین میز نشسته و درجا زده !!! اما چی کار میشه کرد !؟ راستش هیچی کاری نمیشه کرد من خیلی فکر کردم فقط باید تاسف خورد واسه خودم و باز همون فکرهای سال 95 بیاد سراغم که چرا سال کاری خودم رو به گند کشیدم روی اشتباهات .
قضیه من شده عینی اون آدمی که خوشبختی اومد در خونش رو زد و تو هم در رو به روش باز کردی ، محکم بغلش کردی و خیلی باهاش خوش بودی تا اینکه خودت بهش گفتی پاشو جولو پلاستو جمع کن و از خونه انداختیش بیرون !!! دقیقا سال 94 از نظر کاری واسه من همش اوج گیری بود اوج ! همه چیز خوب بود . اما سال 95 رو با تصمیم اشتباه خودم و وعده های پوچ و خیالی آدم ها گند زدم و هنوزم که هنوزه نه تونستم خودم رو جمع و جور کنم نه شکل بگیرم .
پی نوشت : شاید موقتی باشه این پست ، شاید ....
بعدا نوشت : خیلی وقت بود دلم برای جنگ ناشناخته تنگ شده بود ! نوشتن رو توش دوست دارم ...
برچسب : نویسنده : milad1986a بازدید : 173