100+43 . جوجه

ساخت وبلاگ

یکی از فانتزی هام اینه که یه روز یه خونه حیات دار داشته باشم تا بتونم جوجه داشته باشم ! آره جوجه . من اصلا یه روز بچه دار بشم و بچم کنار خیابون جوجه ببینه و دلش بخواد لحظه ای دریغ نمی کنم و براش جوجه می خرم . منتها نه از این جوجه رنگی ها از این جوجه رسمی ها . اصلا عشقن این موجودات ...
پی نوشت 1 : تو زندگیم خودم یه بار فقط جوجه داشتم که هنوزم خاطراتش میاد سراغم لبخند میشینه رو لبام .
پی نوشت 2 : لعنت به این شهر که همش شده آپارتمان و دلمشغولی بچه هاش تو تابستون شده کلاس شنا و گیم و هزارتا کوفت و مرض دیگه نه فوتبال گل کوچیک تو آفتاب زل و قایم موشک تو شب تاریک و جوجه داشتن تو حیات و رسدیگی به اون و هزارتا آتیش سوزندن دیگه . یادمه ما رو با فحش و تهدید باید می بردن سره سفره ناهار تازه بدشم هنوز نرفته ناهاره پایین می پریدیم تو کوچه !!!! لعنت ..... خانه حیات دارم آرزوست


منگنه به : یاد ها و خاطره ها, یه مورد خوب
+ نوشته شده در  پنجشنبه بیست و پنجم خرداد ۱۳۹۶ ساعت صفر   توسط میلاد  | 
گمشده در زمان...
ما را در سایت گمشده در زمان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : milad1986a بازدید : 191 تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1396 ساعت: 14:14