100+86 . مرثیه خوانی

ساخت وبلاگ

- دلم برای وبلاگ گمشده در زمان تو سال 93 تنگ شده ! همون جا که یهو از دلتنگی هام تو شیفت شب رادیو ساعت سه ، چهار صبح توش می نوشتم ، همون جایی که کلی خاطرات خوب داشتم باهاش . چقدر خوب بود . دلم تنگ شده برای اون حال و هواها . اصلا چرا باز برگشتم بلاگفا من و نرفتم بیان ؟
- دلم واسه تعصبم روی مجله همشهری جوان تنگه . چه تعصبی داشتم رو این مجله . از شماره 1 تا 400 رو باهاش بودم و از شماره 60 تا 400 رو هم آرشیو دارم . کسی جرات نداشت به مجله من بدون اجازه دست بزنه چه برسه به این که بخواد بعد خوندن نذارتش سر جاش رو میز .  اما چی شد ؟! یه سری آدم و یه سری حواشی کثیف و یه سری نویسنده دوزاری که راه پیدا کردن به مجله ای که باهاش خاطره داشتی باعث شدن اون رو هم بذاری کنار .
- چقدر اوضاع کاریم خوب بود تو سال 94 با وجود تمام مشکلات . مسئول هماهنگی پخش رادیو سلامت بودم ! اما خودم نخواستم که باشم و همه چیز خیلی راحت از دست رفت .

+ می دونی چرا اینارو گفتم ؟ چون که بگم بیخیال . بیخیال اونایی که رفتن و بیخیال چیزایی که دیگه نیستن . اون همه ارزش و اون هم دغدغه چقدر راحت رنگ باخت . سعی کنیم واسه چیزی تو زندگی مرثیه خونی بکنیم و براش سوگ بگیریم که ارزشش و جایگاهش با هیچ چیزی پر نشه مثل همین غم از دست دادن پدرم که تا دنیا ، دنیاست جاش پر نمیشه اما بلاگ و مجله و کار پر شدنیه جایگاهش . به قول فیلم هندی عشق که توش یه دیالوگ بود که می گفت منتظر سه تا چیز نشو و دنبالشم ندو چون هر کدوم بره یکی دیگه میاد جاش : اتوبوس ، قطار ، دختر !!! این یه ذره حالت فان داشت اما واقعا منتظر بعضی چیزها نشید چون هر کدوم بره یکی دیگه میاد جاش دقیقا مثل اتوبوس و قطار .....


منگنه به : هرز نوشت, ذهن امروز من
+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و ششم شهریور ۱۳۹۶ ساعت صفر   توسط میلاد  | 
گمشده در زمان...
ما را در سایت گمشده در زمان دنبال می کنید

برچسب : مرثیه,خوانی, نویسنده : milad1986a بازدید : 205 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 16:40